شمه ای از زندگی شهیدان

۴۴ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

شهید مهدی منتظر قائم

🍂 شهید مهدی منتظر قائم 🍂

🍂 🍂 🍂 🍂 🍂
 

نویدشاهد: نیمه شعبان سال 1369 بود. گفتیم امروز به یاد امام (عجل الله تعالی فرجه) می گردیم. اما فایده نداشت. خیلی جستجو کردیم. پیش خودم گفتم: «یا امام زمان! یعنی می شود بی نتیجه برگردیم.» در همین حین، 5-4 شقایق را دیدم که برخلاف شقایق ها که تک تک می رویند، آنها دسته ای روییده بودند. گفتم حالا که دست مان خالی است، شقایق ها را می چینم و برای بچه های می برم. شقایق ها را که کندم، دیدم روی پیشانی یک شهید روییده اند. او نخستین شهیدی بود که در تفحص پیدا کردیم، شهید «مهدی منتظر قائم».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حلما بیاتی

شب قبل از شهادت شهید حاج عبدلله اسکندری

🎋 می گفت شب قبل از شهادتش تو مقر نشسته بودیم. 🎋

🎋 🎋 🎋 🎋 🎋 🎋

🎋 صحبت از شهادت بود . یهو حاج عبدالله گفت :
🎋 " من شهید شدم ، منو با همین لباس نظامی ام خاکم کنید. "
🎋 بچه ها زدن زیر خنده و شروع کردن به تیکه انداختن .
🎋 حالا تو شهید شو .. !
🎋 شهیدم بشی تهران بفرستنت باید کفن بشی .
🎋 سعی میکنیم لباس نظامی ات رو بزاریم تو قبر .. !
🎋 تو خط مقدم بودیم که خبر شهادت #حاج_عبدالله رو شنیدیم .
🎋 محاصره شده بودن ، امکان برگشتشون هم نبود .
🎋 شهید شد و پیکرش هم موند دست #تکفیری_ها .
🎋 سر از تنش جدا کرده بودن و عکس هاش رو هم گذاشته بودن تو اینترنت .
🎋 بحث تبادل اجساد رو مطرح کرده بودیم که تکفیری ها گفته بودن خاکش کردیم .
🎋 چون پیکر سر نداره دیگه قابل شناسایی نیست ...
🎋 حاج عبدالله به آرزوش رسید ...

🎋 🎋 🎋 🎋 🎋 🎋

🎋 شهید حاج عبدالله اسکندری

🎋 🎋 🎋 🎋 🎋 🎋

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حلما بیاتی

زیارت پیامبر اکرم در روز بیست و هشت صفر

زیارت پیامبر اکرم (ص) در بیست و هشت صفر


اَلسَّلامُ عَلَیک یا رَسُولَ

سلام بر تو ای رسول

اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیک یا نَبِی اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیک یا مُحَمَّدَُ بْنَ عَبْدِ اللّهِ

خدا سلام بر تو ای پیغمبر خدا سلام بر تو ای محمد فرزند عبداللّه

اَلسَّلامُ عَلَیک یا خاتَِمَ النَّبِیینَ اَشْهَدُ اَنَّک قَدْ بَلَّغْتَ الرِّسالَةَ وَاَقَمْتَ

سلام بر تو ای خاتم پیمبران گواهی دهم که تو رسالت را رساندی و

الصَّلوةَ وَ اتَیتَ الزَّکوةَ وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَیتَ عَنِ الْمُنْکرِ

نماز را برپا داشتی و زکات دادی و امر کردی به معروف و نهی کردی از کار بد

وَعَبَدْتَ اللّهَ مُخْلِصاً حَتّی اَتیک الْیقینُ فَصَلَواتُ اللّهِ عَلَیک وَرَحْمَتُهُ

و عبادت کردی خدا را از روی اخلاص تا مرگ به سراغت آمد پس درودهای خدا بر تو باد و رحمتش

وَعَلی اَهْلِ بَیتِک الطّاهِرینَ

و بر خاندان پاکیزه ات

اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریک لَهُ

گواهی دهم که معبودی نیست جز خدای یگانه ای که شریک ندارد

وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَاَشْهَدُ اَنَّک رَسُولُ اللّهِ وَاَنَّک

و گواهی دهم که محمد بنده و رسول او است و گواهی دهم که توئی رسول خدا و همانا

مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللّهِ وَاَشْهَدُ اَنَّک قَدْ بَلَّغْتَ رِسالاتِ رَبِّک وَنَصَحْتَ

توئی محمد بن عبداللّه و گواهی دهم که رسالت پروردگارت را رساندی و برای

لاُِمَّتِک وَجاهَدْتَ فی سَبیلِ اللّهِ وَعَبَدْتَ اللّهَ حَتّی اَتیک الْیقینُ

امتت خیرخواهی کردی و در راه خدا جهاد کردی و خدا را پرستش کردی تا مرگت فرا رسید

بِالْحِکمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَاَدَّیتَ الَّذی عَلَیک مِنَ الْحَقِّ وَاَنَّک

بوسیله حکمت و پند نیک و آنچه را از حق به عهده داشتی ادا کردی و براستی تو

قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنینَ وَغَلُظْتَ عَلَی الْکافِرینَ فَبَلَّغَ اللّهُ بِک اَفْضَلَ

نسبت به مؤ منان مهربان و نسبت به کافران سخت گیر بودی خدایت به بهترین

شَرَفِ مَحَلِّ الْمُکرَّمینَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی اِسْتَنْقَذَنا بِک مِنَ الشِّرْک

شرافت جایگاه گرامیان برساند ستایش خدائی را است که ما را بوسیله جناب تو از شرک

وَالضَّلالَةِ اَللّهُمَّ فَاجْعَلْ صَلَواتِک وَصَلَواتِ مَلاَّئِکتِک الْمُقَرَّبینَ

و گمراهی نجات بخشید خدایا پس درودهای خود و درودهای فرشتگان مقربت

وَاَنْبِیاَّئِک الْمُرْسَلینَ وَعِبادِک الصّالِحینَ وَاَهْلِ السَّمواتِ

و پیمبران مرسلت و بندگان شایسته ات و ساکنان آسمانها

وَالاْرَضینَ وَمَنْ سَبَّحَ لَک یا رَبَّ الْعالَمینَ مِنَ الاْوَّلینَ وَالاْ خِرینَ

و زمینها و هر که را برای تو ای پروردگار جهانیان تسبیح گویند از اولین و آخرین

عَلی مُحَمَّدٍ عَبْدِک وَرَسُولِک وَنَبِیک وَاَمینِک وَنَجِیک وَحَبیبِک

همه را یکجا قرار ده برای محمد بنده و رسولت و پیامبرت و امین (بر وحیت ) و همرازت و حبیبت

وَصَفِیک وَخآصَّتِک وَ صَفْوَتِک وَخِیرَتِک مِنْ خَلْقِک اَللّهُمَّ اَعْطِهِ

و دوست خالص و مخصوصت و برگزیده و منتخب تو از میان خلقت خدایا به محمد درجه

الدَّرَجَةَ الرَّفیعَةَ وَ اتِهِ الْوَسیلَةَ مِنَ الْجَّنَةِ وَابْعَثْهُ مَقاماً مَحْمُوداً

بلندی عطا فرما و مقام وسیله را در بهشت به او بده و به مقام پسندیده ای او را برگزین

یغْبِطُهُ بِهِ الاْوَّلُونَ وَالاْ خِرُونَ اَللّهُمَّ اِنَّک قُلْتَ وَلَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا

که غبطه خورند به او اولین و آخرین خدایا تو فرمودی ((و اگر ایشان در آن هنگام که به خود ستم کردند

اَنْفُسَهُمْ جآؤُک فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ

به نزد تو آیند و از خدا آمرزش خواهند و پیغمبر هم برای ایشان آمرزش بخواهد همانا بیابند خدای را

تَوّاباً رَحیماً وَاِنّی اَتَیتُک مُسْتَغْفِرًا تآئِباً مِنْ ذُنُوبی وَاِنّی اَتَوَجَّهُ بِک

بسیار توبه پذیر و مهربان )) و من آمرزشخواهانه به درگاهت آمده و توبه از گناهانم کردم و من بوسیله تو

اِلَی اللّهِ رَبّی وَرَبِّک لِیغْفِرَ لی ذُنُوبی

رو به خدائی کرده ام که پروردگار من و تو است تا بیامرزد گناهانم را

ذکر این نکته ضروری است که به دلیل اینکه رحلت خاتم پیامبران (ص) بزرگترین مصیبت در جهان اسلام محسوب می شود بر تعطیل شدن بازارها در این روز و دوری از انجام هر گونه فعالیت کاری ، سفارش بسیاری شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حلما بیاتی

مراسم عقد شهدا

🌻 قبل از مراسم عقد علی آقا نگاهی به من کرد و گفت : 🌻

🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻

🌻 " شنیدم که عروس هر چی بخواد اجابتش حتمی است "
🌻 گفتم :
" چه آرزویی داری .. ؟ "

🌻 در حالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود گفت :
🌻 " اگر علاقه ای به من دارید و به خوشبختی من می اندیشید ، لطف کنید از خدا برایم آرزوی شهادت کنید "
🌻 از این جمله تنم لرزید چنین آرزویی برای یک عروس در استثنایی ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود ، سعی کردم 🌻 طفره برم اما علی آقا قسم داد که این دعا را در این روز در حقش بکنم .
🌻 وقتی خطبه جاری شد هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم ، و بلافاصله با چشمانی پر از اشک ، نگاهم 🌻 را به علی دوختم .
🌻 آثار خوشحالی در چهره اش پیدا بود .. !
🌻 مراسم ازدواج ما در حضور آیت ا... مدنی و جمعی از برادران پاسدار برگزار شد .
🌻 نمی دانم این چه رازی بود که همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت ا... مدنی همه به فیض شهادت رسیدند !

🌻 🌻 🌻 🌻 🌻

🌻 شهید علی تجلایی 🌻

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حلما بیاتی

وصیت نامه شهید بابایی

🌸 وصیت نامه سرلشکر خلبان شهید عباس بابایی 🌸

🌸 🌸 🌸 🌸
 

«بسم الله الرحمن الرحیم »

انا لله و انا الیه راجعون

خدایا! خدایا ! تو را به جان مهدی تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

به خدا قسم من از شهدا و خانواده های شهدا خجالت می کشم تا وصیت نامه بنویسم.

حال سخنانم را برای خدا در چند جمله ان شاء الله خلاصه می کنم.

خدایا ! مرگ مرا و فرزندان  و همسرم را شهادت قرار بده.

خدایا ! همسر و فرزندانم را به تو می سپارم .

خدایا! من در این دنیا چیزی ندارم و هرچه هست از آن توست.

پدر و مادر عزیزم ! ما خیلی به این انقلاب بدهکاریم.

🌸 🌸 🌸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حلما بیاتی

دیدار با روح شهید بابایی در مکه

🌾 🌾 دیدار در عرفان 🌾 🌾

🌾 🌾 🌾 🌾 🌾 🌾 🌾
 

سال 1366 که به مکه مشرف شدم ، عضو کاروانی بودم که قرار بود شهید بابایی هم با آن کاروان اعزام شود. ولی ایشان نیامدند و شنیدم که به همسرشان گفته بودند: بودن من در جبهه ثوابش از حج بیشتر است .

در صحرای عرفات وقتی روحانی کاروان مشغول خواندن دعای روز عرفه بود و حجاج می گریستند من یک لحظه نگاهم به گوشه سمت راست چادر محل استقرارمان افتاد . ناگهان شهید بابایی را دیدم که با لباس احرام در حال گریستن است.

از خود پرسیدم که ایشان کی تشریف آوردند؟ کی مُحرم شده و خودشان را به عرفات رسانده اند. در این فکر بودم که نکند اشتباه کرده باشم. خواستم مطمئن شوم. دوباره نگاهم را به همان گوشه چادر انداختم تاایشان را ببینم. ولی این بار جای او را خالی دیدم.

این موضوع را به هیچ کس نگفتم چون می پنداشتم که اشتباه کرده ام .

وقتی مناسک در عرفات و منا تمام شد و به مکه برگشتیم، از شهادت تیمسار بابایی باخبر شدم در روز سوم شهادت ایشان در کاروان ما مجلس بزرگداشتی برپا شد و در آنجا از زبان روحانی کاروان شنیدم که غیر از من تیمسار دادپی هم بابایی را در مکه دیده بود. همه دریافتیم که رتبه و مقام شهید بابایی باعث شده بود تا خداوند فرشته ای را به شکل آن شهید مامور کند تا به نیابت از او مناسک حج را به جا آورد.

«راوی: سرهنگ عبدالمجید طیب »


🌾 🌾 🌾 🌾 🌾 🌾

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حلما بیاتی

معترف بودن شهید بابایی به اشتباه خود

🍁 به اشتباه خود معترفم 🍁

🍁 🍁 🍁 🍁 🍁

🍁 برابر مقررات فنی نیروی هوایی، خلبانان می باید هر ساله مورد معاینات پزشکی قرار بگیرند و از نظر توان مهارتهای پروازی، همراه با یک استاد خلبان، پرواز کنند و چنانچه در این دو مورد قبول شدند، مجاز خواهند بود به پرواز خود ادامه بدهند.

🍁  مسئولیت کنترل این موضوع با «افسر امنیت پرواز» است.

🍁 یک سال، شهید بابایی که فرماندهی پایگاه را نیز به عهده داشت، به علت مشکلات کاری، موفق به انجام معاینات سالانه نشده بود؛ به همین خاطر در یکی از پروازهایی که داشتند، سروان عقبائی، که افسر امنیت پرواز بودند، لیست پروازی را چک می کنند و متوجه می شوند که سرهنگ بابایی معاینات لازم را انجام نداده اند؛ به همین خاطر به ایشان می گویند:

🍁پرواز شما خارج از مقررات بوده است.

🍁 شهید بابایی با کمال شجاعت به اشتباه خود اعتراف می کند و می گوید:
 

🍁 بنده برای هرگونه تنبیهی که شما بگوئید آماده هستم؛ و چناچه برگه بازداشت و یا هر تنبیه دیگری را بنویسید من خودم آن را امضا می کنم.

🍁 🍁 🍁 🍁 🍁

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حلما بیاتی

شهید آدم آهنی

🍁 🍁 🍁 🍁 شهید مجید کبیرزاده 🍁 🍁 🍁 🍁


🍁 پسر فوق‌العاده بامزه و دوست داشتنی بود. بهش می‌گفتند «آدم آهنی» یک جای سالم در بدن نداشت. یک آبکش به تمام معنا 🍁 بود. آن‌قدر طی این چند سال جنگ تیر و ترکش خورده بود که کلکسیون تیر و ترکش شده بود. دست به هر کجای بدنش می‌گذاشتی جای زخم و جراحت کهنه و تازه بود. 🍁
🍁 اگر کسی نمی‌دانست و جای زخمش را محکم فشار می‌داد و دردش می‌آمد، نمی‌گفت مثلاً (آخ آخ آخ آخ آخ) یا ( درد آمد فشار نده) بلکه با یک ملاحت خاصی عملیاتی را به زبان می‌آورد که آن زخم و جراحت را آن‌جا داشت. 🍁
🍁 مثلاً کتف راستش را اگر کسی محکم می‌گرفت می‌گفت: « آخ بیت‌المقدس» و اگر کمی پایین‌تر را دست می‌زد، می‌گفت: «آخ 🍁 والفجر مقدماتی» و همین‌طور «آخ فتح‌المبین»، «آخ کربلای پنج و...» تا آخر بچه‌ها هم عمداً اذیتش می‌کردند و صدایش را به اصطلاح در می‌آوردند تا شاید تقویم عملیات‌ها را مرور کرده باشند. 🍁

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حلما بیاتی

آخ جان گیلاس

حسینه‌ی گردان خصوصاً در زمستان و با سرد شدن هوا، حکم صحرای عرفات را داشت. خلوتی برای بیتوته کردن. در تمامی ساعت‌های شبانه‌روز هر وقت به آن‌جا می‌رفتی در گوشه و کنار آن اورکت یا پتویی به سر کشیده در حال راز و نیاز با خدای خود بود.
همواره دو نفر از دوستان (البته از سرما) به حسینیه پناه ‌بردیم. خلوت بود. جز یک نفر که در گوشه‌ای چمباتمه زده و پشت به در ورودی مشغول ذکر و فکر بود. احدی نبود. سلامی‌ دادیم و نشستیم. تازه چشممان داشت گرم می‌شد که یک مرتبه آن اخوی عابد و زاهد از جا جست و با صدای بلند و بی‌خبر از حضور ما گفت: «آخ جان گیلاس! این یکی دیگر سیب نبود.» بله، کاشف به عمل آمد که رفیق ما از شر وسواس خناس به حسینیه‌ گریخته و سرگرم کارشناسی کمپوت‌های اهدایی بوده است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حلما بیاتی

خرد کردن دنده های فرمانده

اولین عملیاتی بود که شرکت می کردم. بس که گفته بودند ممکن است موقع حرکت به سوی مواضع دشمن، در دل شب عراقی ها بپرند تو ستون و سرتان را با سیم مخصوص از جا بکنند، دچار وهم و ترس شده بودم. ساکت و بی صدا در یک ستون طولانی که مثل مار در دشتی صاف می خزید، جلو می رفتیم. جایی نشستیم. یک موقع دیدم که یک نفر کنار دستم نشسته و نفس نفس میزند. کم مانده بود از ترس سکته کنم. فهمیدم که همان عراقی سر پران است. تا دست طرف، رفت بالا، معطل نکردم. با قنداق سلاحم محکم کوبیدم تو پهلویش و فرار را بر قرار ترجیح دادم. لحظاتی بعد عملیات شروع شد. روز بعد در خط بودیم که فرمانده گروهانمان گفت:« دیشب اتفاق عجیبی افتاده، معلوم نیست که کدام شیر پاک خورده ای به پهلوی فرمانده کوبیده که همان اول بسم الله دنده هایش خرد و روانه ی عقب شده.» از ترس صدایش را در نیاوردم که آن« شیر پاک خورده» من بوده ام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حلما بیاتی