🍂 🍂 خاطره ای از زندگی شهید محمد ابراهیم همت 🍂 🍂

🍂 داشت محوطه رو آب و جارو می کرد

🍂 به زحمت جارو رو ازش گرفتم

🍂 ناراحت شد و گفت:

🍂 بذار خودم جارو کنم

🍂 اینجوری بدی های درونم هم جارو میشن

🍂  کار هر روز صبحش بود

🍂 کار هر روز یه فرمانده ی لشکر...

                                           🍂 🍂 🍂 🍂 🍂 🍂 🍂 🍂

🍂 ریزترین و کوچکترین کارها هم می تونه انسان رو به خدا نزدیک کنه

🍂 برداشتن یه آشغال از خیابون و مدرسه و محل کار و ...

🍂 همه ی اینها پله های به خدا رسیدنه