🌻 قبل از مراسم عقد علی آقا نگاهی به من کرد و گفت : 🌻

🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻

🌻 " شنیدم که عروس هر چی بخواد اجابتش حتمی است "
🌻 گفتم :
" چه آرزویی داری .. ؟ "

🌻 در حالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود گفت :
🌻 " اگر علاقه ای به من دارید و به خوشبختی من می اندیشید ، لطف کنید از خدا برایم آرزوی شهادت کنید "
🌻 از این جمله تنم لرزید چنین آرزویی برای یک عروس در استثنایی ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود ، سعی کردم 🌻 طفره برم اما علی آقا قسم داد که این دعا را در این روز در حقش بکنم .
🌻 وقتی خطبه جاری شد هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم ، و بلافاصله با چشمانی پر از اشک ، نگاهم 🌻 را به علی دوختم .
🌻 آثار خوشحالی در چهره اش پیدا بود .. !
🌻 مراسم ازدواج ما در حضور آیت ا... مدنی و جمعی از برادران پاسدار برگزار شد .
🌻 نمی دانم این چه رازی بود که همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت ا... مدنی همه به فیض شهادت رسیدند !

🌻 🌻 🌻 🌻 🌻

🌻 شهید علی تجلایی 🌻