🍁 🍁 🍁 🍁 شهید مجید کبیرزاده 🍁 🍁 🍁 🍁
🍁 پسر فوقالعاده بامزه و دوست داشتنی بود. بهش میگفتند «آدم آهنی» یک جای سالم در بدن نداشت. یک آبکش به تمام معنا 🍁 بود. آنقدر طی این چند سال جنگ تیر و ترکش خورده بود که کلکسیون تیر و ترکش شده بود. دست به هر کجای بدنش میگذاشتی جای زخم و جراحت کهنه و تازه بود. 🍁
🍁 اگر کسی نمیدانست و جای زخمش را محکم فشار میداد و دردش میآمد، نمیگفت مثلاً (آخ آخ آخ آخ آخ) یا ( درد آمد فشار نده) بلکه با یک ملاحت خاصی عملیاتی را به زبان میآورد که آن زخم و جراحت را آنجا داشت. 🍁
🍁 مثلاً کتف راستش را اگر کسی محکم میگرفت میگفت: « آخ بیتالمقدس» و اگر کمی پایینتر را دست میزد، میگفت: «آخ 🍁 والفجر مقدماتی» و همینطور «آخ فتحالمبین»، «آخ کربلای پنج و...» تا آخر بچهها هم عمداً اذیتش میکردند و صدایش را به اصطلاح در میآوردند تا شاید تقویم عملیاتها را مرور کرده باشند. 🍁